خاطرات یه خادم طلائیه

۱۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش

ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایت لطف اله باش


از خارجی هزار به یک جو نمی خرند
گو کوه تا به کوه منافق سپاه باش


چون احمدم شفیع بود روز رستخیز .
گو این تن بلاکش من پر گناه باش



آن را که دوستی علی نیست کافر است .
گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش


امروز زنده ام به ولای تو یا علی
فردا به روح پاک امامان گواه باش



قبر امام هشتم سلطان دین رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش



دستت نمی رسد که بچینی گلی ز شاخ
باری به پای گلبن ایشان گیاه باش



مرد خداشناس که تقوی طلب کند
خواهی سفید جامه و خواهی سیاه باش



حافظ طریق بندگی شاه پیشه کن
و آن گاه در طریق چون مردان راه باش



شادی روح حضرت حافظ صلوات
۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۱۲ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
محمدامیر لطفی

وقتی برادران حضرت یوسف پیش او آمدند گفتند

فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ


پس آن گاه که بر او وارد شدند ، گفتند: « ای عزیز! به ما و خانواده ما سختی رسیده است و سرمایه ای ناچیز آورده ایم پس پیمانه را برچربان و بر ما صدقه عطا کن ; زیرا خداوند صدقه دهندگان را سزا می دهد».

یا صاحب الزمان ، فاوف لنا الکیل




این روزها که سریال یوسف پیامبر رو میبینم مدام این آیه رو میخونم
لامصب این فیلمه بدجوری آدمو یاد امام عصر (عج) میندازه

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۱۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامیر لطفی

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد


یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر

غفلت
از یار گرفتار شدن هم دارد

از شما دور شدن زار شدن هم دارد


هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند
عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد


عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت
چشم بیمار شده تار شدن هم دارد


همه با درد به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد



ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست
بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد


آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده
این همه عقده تلنبار شدن هم دارد



از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند
لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد



نکند منتظر مردن مایی آقا؟!ـ
این بدی مانع دیدار شدن هم دارد



ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم
عفلت از یار گرفتار شدن هم دارد







دریافت صوت این مناجات با صدای حاج میثم مطیعی : کیفیت بالا + کیفیت متوسط

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۶:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامیر لطفی

بی مزه

یه چند وقتی بود اشکام مزه نداشتن !!
ولی جدیدا دوباره مزه گرفتن و یه خورده شور شدن !!!

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامیر لطفی

ففرج عنا بحقهم فرجا عاجلا قریبا کلمح البصر

کفعمى در بلد الامین فرموده:
این دعاء حضرت صاحب الامر عَلَیْهِ السَّلام است که تعلیم فرمود آن را به شخصى که محبوس بود، پس خلاص شد:


اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرینَ.


خدایا!
بلا و مصائب ما بزرگ شده
و بیچارگی ما بسی روشن

و پرده از روی کار برداشته شد
و امیدم نا امید شد
و زمین(با همه ی پهناوری اش)بر ما تنگ آمد؛
و آسمان و رحمتش از ما منع گردید
و تنها توئی یاور و معین ما و مرجع شکایت ما
و یگانه اعتماد ما! در هر سختی و آسانی بر لطف تو است
خدایا پس درود فرست بر محمد و آل محمد که صاحب امر الهی هستند
و بر ما اطاعتشان را واجب کردی
و به واسطه ی این متاع بودن مقامشان را به ما شناساندی
پس به حق منزلت و قدر آنها که به

ما فرج وگشایش زود و نزدیک چون چشم بهم زدن یا زودتر عطا فرما
ای محمد و ای علی ای علی و ای محمد
شما مرا کفایت کنید که شما کافی هستید
و مرا یاری کنید که شما یاران منید

ای مولای من ای صاحب الزمان!!!
فریادرس فریادرس فریادرس
مرا دریاب مرا دریاب مرا دریاب
همین ساعت همین ساعت همین ساعت
زود زود زود.

ای خدای مهربان ترین مهربانان!
به حق محمد و خاندان پاکش!
۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۴۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامیر لطفی

(ای خدا این وصل را هجران مکن) از مولوی

ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن
باغ جان را تازه و سرسبز دار
قصد این بستان و این مستان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
خلق را مسکین و سرگردان مکن
بر درختی کآشیان مرغ توست
شاخ مشکن مرغ را پران مکن
جمع و شمع خویش را برهم مزن
دشمنان را کور کن شادان مکن
گر چه دزدان خصم روز روشنند
آنچ می خواهد دل ایشان مکن
کعبه اقبال این حلقه است و بس
کعبه اومید را ویران مکن
این طناب خیمه را برهم مزن
خیمه توست آخر ای سلطان مکن
نیست در عالم ز هجران تلختر
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامیر لطفی

یه چرخه جالب

روش فکر کنین سلسله وار میرسیم به کل عالم
همه نعمتای معنوی رو خودش میده بعدشم طلبکارش میشیم!!!!!


شاید بزرگترین نعمتی که خدا به من ارزانی داشته محبت اهل بیت باشه
خودش داده
بعد طلبکارانه بهش میگیم :
به ما که محب اهل بیتیم حاجتامونو نمیدی و ...

ازش توفیقات دعا و زیارت و ... میخوایم
بعد که بهمون این توفیقات رو داد میریم و شاکی میشیم و میگیم :
منی که اومدم زیارت یا این دعاها رو میخونم یا انقدر عاشقتم و برات این کارارو کردم ، چرا حاجتمو نمیدی؟!!!!


حس میکنم خدا بعضی وقتا خیلی ازم میخنده نعوذ بلاه !

تقصیر من چیه گداتم کرمت منو پررو کرده

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامیر لطفی

خسته شدم

خدا من که دیگه خسته شدم
کاش تو هم مثل ما کم طاقت بودی

و نمیتونستی سختی کشیدن ما رو ببینی


کم آوردم

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۳۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامیر لطفی

حال اساسی از طرف خدا

دیروز صبح تا امروز ظهر داغووووووووووووووون داغون بودم

و دائم یاد یه آیه ای از قرآن میفتادم و میگفتم خدا ، من یه جورایی این آیه قرآن رو دوست ندارم

و یه جورایی داشتم از بعضی از صفات خدا نا امید میشدم (لا تقنطو من رحمت الله)



و خلاصه سر مسائل مختلف با خدا هی بحث میکردیم و خدا هی جواب سوالامونو میداد سه سوته و هی آروممون میکرد

آخرش خیلی داغون بودم رفتم قرآن رو باز کردم سوره یوسف اومد اولین آیه ای که اومد جلو چشمم جواب سوال اولم بود ، خیلی بهم چسبید خوندن اون آیه و باعث شد کل سوره رو بخونم ، جالبه که تمام سوالامو جواب گرفتم امروز

اولین انرژی آیه 96 بود که خییییییییییییییییییییلی انرژی داد 87 بعدش سوره یوسف بود که گفت جز کافر از رحمت خدا نومید نشد و تو این سوره هی از مهربونی خدا و مهربونی خدا و مهربونی خدا میگفت

بعدش گفتم بذار برم اون آیه ای که باهاش مشکل داشتمو بخونم و دیدم ترجمه اش اون چیزی که فکر میکردم نیست و دقیقا برعکس خیلی هم عالی بود

و در آخر یه اسم خدا بود که به خدا شکایت میکردم و میگفتم همه اسمات قشنگن ولی این یکی ما رو داغون کرده

رفتم و دعای جوشن کبیر رو باز کردم و تو بند آخرش اولین اسم « یا حلیم لا یعجل » این اسمم دیدم جایی که من ممعنیشو خونده بودم درست ترجمه نکرده و تو مفاتیح خودم نوشته بود یا حلیمی که در عقوبت شتاب نمیکنی ولی تو جای قبلی خونده بودم "ای حلیمی که عجله نمیکنی " ...

خلاصه با حالی که شاید از پر اشک ترین روزای عمرم بود خدا یه آرامش حسابی بهم داد

۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامیر لطفی

دیوان شمس/بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست...

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر کی هست ز خوبی قراضه هاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیل ست بی وفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همی زنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
می گوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابی ست
وان لطف های زخمه رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست


۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۴:۳۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدامیر لطفی